كمي به عقب برگرديم يعني سال 1115 قمري يعني سالي كه دنيا، ديده به جهان گشودن شخصي را تجربه مي كندبه نام محمدبن عبدالوهاب در كشور عربستان و در شهر عينيه از توابع نجد، پدر وي عبدالوهاب از قضات شهر بود.محمد فقه حنبلي را در زادگاه خود آموخت.سپس براي تكميل معلومات رهپسار مدينه منوره شد. پس از چندي محمد مدينه را به سوي نقاط ديگر ترك كرد و مدت ها در بلاد مختلف مانند بصره، بغداد،كردستان،همدان،اصفهان و قم و از سمت بصره به احساء رفت و از آنجا به حريمله اقامتگاه پدرش رفت. وي تا زماني كه پدرش در قيد حيات بود كمتر سخن مي گفت. ولي منازعات سختي بين آن دو در مي گرفت.پس از در گذشت پدر در سال 1153 قمري محمد پرده از از روي عقايد باطل خود برداشت.تبليغات وي در شهر حريمله با مخالفت شديد مواجه شد سپس به سوي عينيه رفت و در آن شهر هم نتوانست جايگاهي براي خويش پيدا كند و به ناچار آن شهر را ترك كرده و در مكان سومي به نام درعيه اقامت گزيد كه محمدبن سعود جد آل سعود بر آن حكومت ميكرد. او دعوت خود را با حاكم درعيه درميان گذاشت و هردو پيمان بستند كه رشته دعوت از آن محمدبن عبدالوهاب و زمام حكومت در دست محمدبن سعود باشد. وي افكار شيخ محمدبن عبدالوهاب را شعار حكومت خود قرار داد و براي نشر آن با شهر هاي مجاور خود جنگ كردو مركز حكومت خود را درعيه قرار داد. محمد بن عبدالوهاب تبليغ خود را در پرتو قدرت حاكم آغاز كرد زماني نگذشت كه هجوم به قبائل اطراف و شهر هاي نزديك شروع شد و سيل غنايم از اطراف و اكناف به اين شهر فقير سرازير گشت. اين اموال متعلق به مسلمانان شهر نجد بود كه با متهم شدن به شرك و بت پرستي، اموال و ثروتشان به سپاه محمدبن عبد الوهاب حلال شده بود.
نظرات شما عزیزان:
یا حبیب الباکین 
ساعت21:08---5 شهريور 1391
حکایت بقیع، حکایت غربت است، غربت اسلام، و با که باید این راز را باز گفت که اسلام در مدینةالنبی از همه جا غریبتر است؟
خطاب ما اینجا با عاشقان است، و با درد آشنایان، که این حکایت را دیگر، هر دلی تاب شنیدن ندارد. ای چشم، خون ببار، تا حجاب از تو بردارند، و ببینی که این خاک گنجینهدار نور است و مدفن عشق و اینجا، بقعهای است از بقاع بهشت. و آن نفخهای که در بهشت روح میدمد، از سینه این خاک برمیآید، چرا که اینجا مدفن کلیدداران بهشت است.
و اگر حجاب از گوشها و چشمها بردارند، طنین ناله کروبیان را در ملکوت اعلی خواهد شنید، و خواهی دید که چگونه فرشتگان بال در بال جلوههای جاودانی رحمات خاص حضرت حق را بر این خاک گسترانیدهاند.
ای بقیع، ای مطهر، ای رازدار صدیق صدیقه اطهر(علیهاالسلام)، و ای همنوای مولا مهدی (عج) آنگاه که غریبانه، آنجا به زیارت میآید، ای بقیع مطهر، ای گنجینهدار نور، ای مدفن عشاق، و ای حکایتگر غربت، به راستی این راز را با که باید گفت؛ که اسلام در مدینةالنبی از همه جا غریبتر است؟
ای بقیع مطهر، منتظر باش، اگر آنان توانستند، که نور را در حبس کشند، تو هم غریب خواهی ماند، ای بقیع، با ما سخن بگو، با ما، از رازهای سر به مُهری که در سینه داری بگو.
ای بقیع، ای همنوای مولا مهدی (عج) ای رازدار آن یار غریب، بگو آنجا چه میگذرد، هنگامی که او به زیارت قبور میآید؟
بگو، با ما بگو لابد صدای گریه غریبانه آن یار مضطر را هنگامی که بر غربت اسلام میگرید، شنیدهای؟
بگو، با ما بگو که حبیب ما، در رازگوییهای علیوار خویش، و در مناجاتهای سجادانهاش چه میگوید؟
"شهيد سيد مرتضي آويني"
|